تبریک به شیوه ی تسلیت



دختری از جنس باد
جیگر کوچولو


 

ای کاش میشد این نوشته تبریک بچگانه ای باشد

برای ورود من به باغ وحشی به اسم «دنیا»!

ولی افسوس, میدانم تسلیتی میشود برای خروج نابهنگامم به فراسوی مرز های بودن.

 

مخالب خاص این نوشته

میشد کسی باشد که دوسش دارم و میتوانست بهانه ای باشد

و مرهمی برای جراحات عمیقِ تنی که از هر سمت و سو دشنه ای به آن وارد شد,

اما افسوس که مخاطب خاصی وجود ندارد.

پس اینبار برای خودم مینویسم:

حسرت فوت کردن هیچ شمعی را ندارم,

از اینکه هیچ کسی سوپرایزم نکرد

و هیچوقت پشتم گرم هیچ پدرو مادری نبود هم نمی نالم,

از اینکه همیشه پای فقر در میان بود هم هیچ نمیگویم,

حتی از این که نتوانستم درس بخوانم هم شکایتی نمیکنم؛

از زندگی رو به افولم هم سخنی به میان نمی آورم...

اما میدانی بچه جان؟؟ برای این که خفقان ناشی از نبودن انسان را تاب بیاوری,

دو چیز لازم است:

قلبی که دوست بدارد و قلبی که دوست داشته شود.

اگر از این دو هم محروم باشی,

با هیچ مبنا و معیاری,«انسان» به مفهوم انسانی اش نیستی.

«تو» منی می شوی که امروز«من» هستم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
یک شنبه 21 دی 1393برچسب:, | 19:41 | jigar kocholoo |